اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

رها رها رها من

قدرت از آن شاخصه‌های بی‌نهایت جذاب است برای من. اصلاً همهٔ زیبایی‌ست. یک نمود قدرت این است که تو بتوانی خواسته‌ات را با اعتماد کامل به خودت بیان کنی. یا در درجهٔ اعلاتر بدانی و باور داشته باشی که خواسته‌ات را فقط باید از او بخواهی. آدم‌های هدفمند، بسیار قدرتمند به نظر می‌رسند؛ آنهایی که اراده‌ای قوی دارند و برای رسیدن به اهدافشان مایل و مشتاقند.

 اما هزار بار جذاب‌تر از نمایش قدرتمندی انسان، تماشای قدرت و شکوه اوست. بی‌نقص است. بی‌بدیل. بسیار باید در قدرت او تفکر کرد. جزئیات خلقتش را باید باحوصله دید. محوش شد. درش تأمل کرد. و کیف برد؛ کیف برد از داشتن خدایی اینچنین قادر. اینچنین مأمن. کیف برد و رها شد در این دستان توانمند و بزرگ...

دوباره تابستان

آمدم غر بزنم به جانِ تابستان، اما دیدم چه فایده دارد؟ نالیدن من که این روزهای طولانی داغِ بی‌حوصله را خلاصه نمی‌کند. با ارادت به همهٔ میوه‌های رنگینش، چه می‌شد اگر ذره‌ای از دلبرانگی هوای پاییز را هم با خود داشت...؟ ابری، سایهٔ خنکی، نم بارانی؟ آخ پاییز، پاییز برگ‌ریز... کاش کسی مرا همین لحظه، به یک نقطهٔ خنک و خوش آب و هوای کشور می‌رساند؛ شرایط سفر اگر مهیا بود. نیست اما. باید گذاشت این تابستان هم، با همهٔ سنگینی‌ و پر زوری‌اش، از بی‌نفسی این روزهایم بگذرد. ای وای. آمدم غر بزنم. غر هم زدم! 

خونهٔ ما



با عشق به همهٔ نامه‌های نانوشته

کی این‌همه عاشقت شدم که با دیدن اولین دست‌خطت روی در یخچال از اشک تر شوم؟ مرد خوب همهٔ این سال‌ها، شاید هیچ وقت نفهمی ولی من تکه کاغذ حاویِ پیامِ سادهٔ «میوه‌هایی که برات توی یخچال گذاشتم، نشُسته است» را بارها با شوق بوسیدم و روی چشمم گذاشتم. کی این‌همه...؟

جادو

اگر زندگی این همه جادو نداشت؟ اگر شاخهٔ نوجوانهٔ امروز، فردا شکوفه نمی‌داد؟ اگر آسمان آفتابی یکباره ابری نمی‌شد؟ اگر شهر باران‌زده و طوفان‌دیده، پر از پروانه‌های رنگی نمی‌شد؟ اگر بعد از سکوت و غم، صدا و ساز و خنده نبود؟ اگر پسِ هیاهوی عاشقی، آرامش و قرار نبود؟ اگر بعد از تکرار و تمرین، مهارت و دانایی نبود؟... زندگی به گذرِ خیال‌انگیزش زیباست.
فرشته‌های کوچک عشق، من، کی سبکی بال‌هایتان را حس می‌کنم؟
Designed By Erfan Powered by Bayan