وقتی آبرنگ را پیش استاد برجستهام شروع کردم، هرگز فکرش را نمیکردم پیشرفتم آنقدری باشد که هنرجوهای چندین و چند ساله و با سابقه را متحیر کند. همه را مدیون لطف و عنایت و حمایت استاد بزرگوارم هستم. چقدر دوستش دارم.
- سه شنبه ۲۹ دی ۹۴ , ۰۷:۴۲
جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.
وقتی آبرنگ را پیش استاد برجستهام شروع کردم، هرگز فکرش را نمیکردم پیشرفتم آنقدری باشد که هنرجوهای چندین و چند ساله و با سابقه را متحیر کند. همه را مدیون لطف و عنایت و حمایت استاد بزرگوارم هستم. چقدر دوستش دارم.
وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد
شروع میکنیم
مادرهایمان را دوست بداریم
وقتی هیچ کس برایمان نمینویسد
به یادِ
دوستان قدیمی میافتیم
و کلمهها را میگوییم
فقط بدین خاطر که سکوت ما را میترساند
و هر حرکتی خطرناک است
در پایان اما- اتفاقی به پارکهای وحشی میرسیم
و همراه با ترومپتهای غمگینِ ارکسترهای غمگین
ضجه میزنیم.
اثری از: مودب میرعلایی, گین نادی ایگیا
بعد از چند هفته کار زیاد و فشرده و نفسگیر، امروز انگار که رها شده باشم! از اول صبحی که چشم باز کردهام، نمیدانم با کدام بالم بپرم؟ خوشم. عجب از این آدم ناشناخته که میتواند بخاطر معمولی شدن دوبارهٔ روزش هم احساس خوشبختی بکند.
استاد برجسته نقاشیام، برای من و خیلیها سمبل یک انسان هوشمند و موفق است. شاگرد او بودن، نه تنها در زمینهٔ نقاشی بلکه در دیگر جنبههای زندگی درسهای زیادی با خود دارد. بیزاریاش از سیاست بعنوان یک انسان هنرمند، و اما آگاهیاش نسبت به مواضع سیاسی بر هوشمندیاش میافزاید. واقعاً که هر هنرمندی به سیاست آلود، هنرش را چرکین کرد و مخاطبش را آزرد.