همسرم شاهی دوست دارد، من ریحان. در دوست داشتن تربچه هم اتفاق نظر داریم. قرار شده دیگر تره نخرم. به جایش یک دسته جعفری یا گشنیز برمیدارم برای سوپ. اینها سبزترین تصمیمات تازهٔ زندگیمان هستند.
- سه شنبه ۱۹ اسفند ۹۳ , ۱۰:۳۴
جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.
همسرم شاهی دوست دارد، من ریحان. در دوست داشتن تربچه هم اتفاق نظر داریم. قرار شده دیگر تره نخرم. به جایش یک دسته جعفری یا گشنیز برمیدارم برای سوپ. اینها سبزترین تصمیمات تازهٔ زندگیمان هستند.
همسرم پیامی از گروهی وایبری را میخواند و توضیح میدهد از سوء استفادههای شخصی آدمها از کلام بزرگان، برای توجیه رفتارهای خودشان خوشش نمیآید. توی صورتش که مصمم است، خیره میمانم و فکر میکنم. وقتی با حرفی موافقت یا مخالفتی نداشته باشم، حرفی نمیزنم.
هنوز هم نمیدانم. هنوز هم دارم فکر میکنم. اگر ما جملاتی از بزرگان که موافق طبعمان است را به گوش دیگران برسانیم، سوء استفادهٔ شخصی است؟
دوباره خواندیاش، بعد از گذشت حدود دو سال؛ صدایت اینبار مطمئنتر از قبل بود... و من فکر کردم تکرار یک ترانه از اولین روزهای عاشقی، یعنی دوام پرغرور عشق.
26 ساله شدم، همین صبح سحر روز سیزدهم. و برخلاف همهٔ عمری که از بازی تولد گریختهام، دوست دارم شمع ۲۶ سالگیام را خاموش کنم و رها شوم! تصویر شمعهای روی کیک ۲۶ سالگی از صبحی که چشم گشودهام، روی دیوار روبرو، لابهلای گلهای صورتی محو کاغذ دیواری، شکل گرفتند و کامل شدند. خودم را دیدم که همیشه پختگی یک زن ۴۰ ساله را میخواهد ولی از گذشتن از مرز ۲۵ سالگی میهراسد.
من ۲۶ ساله شدم در حالیکه بغض راه گلویم را گرفته بود و بیآنکه بتوانم از رختخوابم جدا شوم، از همسرم که پی حولهاش میگشت، خواستم ببوسدم!