دارم فکر میکنم چیزی که نیاز دارم خیلی بیشتر داشته باشم، آرامش است. نمیدانم اسمش دقیقاً همین است یا چیز دیگری است. مثلاً بیخیالی. بیقیدی یا رهایی. به حالتی نیاز دارم که در آن هیچ اضطرابی نیست و ابداً نگرانی بابت موضوعی ندارم. این حالت گاهی خیلی کوتاه برایم رخ میدهد. مثلاً به شیشهٔ کنار ردیف صندلیهای توی قطار مترو تکیه دادهام، به آدمها نگاه میکنم، و احساس میکنم که چقدر بیتفاوتم. به چیزی اهمیت نمیدهم؛ حتی آنچه مردم دربارهام فکر میکنند. در حال خودم هستم. در حالِ خودِ آرامِ بیخیالِ بیتفاوتم.
نیاز دارم این دقایق کوتاه کش بیایند، طولانی شوند و از قطار مترو، به خیابان و خانه کشیده شوند و مرا از همهٔ چیزهایی که ذهنم را به بند میکشند و برایم دلنگرانی بیخودی درست میکنند، رها کنند.
- دوشنبه ۷ مهر ۹۳ , ۲۱:۰۱