بعد از آن گلِ دقیقهٔ نود و یکی مسی، که منِ روی مبل خانه به عرش اعلی رسیده را، با سر به زمین زد، نزدیک بود گریه کنم! نیمهٔ دوم اینقدر بعید از ذهن بازی کرده بودیم که خوشدلانه خیال قهرمانی در جام را در ذهن پرورانده بودم! چقدر دلچسب است که توی دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم، چقدر تجربهٔ حس غرور ملی و افتخار، برای این جانهای به عزلت نشستهٔ ما در این گوشهٔ جهان سومی، لذت دارد!
همسرم سعی داشت با آن ۱۴ امتیازی که از پیشبینی بازی عایدش شده بود، من غمزده را خوشحال کند ولی آخ که در آن لحظات خیلی ناسیونالیستتر از این حرفها بودم. با بغض گفتم: باختیم! حالا بازم دنیا میفهمه ما چقد خوب بودیم؟
گفت: میفهمه...
- يكشنبه ۱ تیر ۹۳ , ۰۸:۳۸