اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

«برف روی کاج ها»

     آدمها خیلی متفاوت فکر می کنند. امروز دوستم می گفت: زن در فیلم برف روی کاجها، با رابطۀ جدید، از شوهرش که به او خیانت کرده بود، انتقام می گیرد.

ولی من هرگز این طور برداشت نکردم. من این فیلم را چند بار دیده ام. و هربار از زاویه ی زن قصه احساس قدرت و غرور کرده ام. زنی که در کنترل احساسش خیلی قوی ست. عاقل است. و خیلی خوب و البته زود خودش را از قالبِ یک زنِ شکست خورده ی رها شده نجات میدهد. او عشق را دوباره به خودش فرا می خواند، او زندگی را از نو به خود بازمیگرداند. او هیچ کجای این زندگی از نو یافته را به نفرت از شوهر سابقش آلوده نمی کند و همیشه از او با احترام صحبت می کند. زنِ خیانت دیده ی این فیلم، برخلافِ اکثر داستانهای دیگری که در این باره خوانده ایم و ماجراهای مشابهی که در نمایشها دیده ایم، با رفتنِ مردش به آخر نمی رسد!

پنجشنبه درد دارد.

دندانش درد می کند. نیامد... من نقشه ها را پهن کرده ام پیشِ رویم، و خودم را با فاصله ی ستون ها در طبقه ی منهای یک، سرگرم کرده ام، و فکر می کنم حل پارکینگ در پلانِ مثلثی و دندان دردهای آخر هفته ای، چیزهای مزخرفی هستند!

از دریافت های شخصی

روز زن، روزی ست که ما باید بیش از همیشه ثابت کنیم که حضورمان برای دیگری باعث خیر و برکت است، آن طور که او برای داشتن ما، نزد خداوندش شاکر باشد.

بماند به یادگار...

« خدا شما رو برا ما نگه داره! » جمله ای ست که در شرایط خاصِ قربان صدقه ای و در هیئتِ یک خانمِ خانۀ سادۀ اصیلِ نجیب، از زبان ما و با لحنی شرمسارانه تقدیم حضرت همسر می شود، و بی برو برگرد، آقای خانه را از شدتِ خنده به زمین می زند! 

تلاش می کنم پس دوستش دارم.

یاد گرفته ام کمتر جدی باشم. یاد گرفته ام بیشتر بخندم. از دل بخندم. یاد گرفته ام انتظاراتم معمول تر و دمِ دستی تر باشد. یاد گرفته ام از آدمم تقاضاهای گردن کلفتِ کمتری داشته باشم. یاد گرفته ام قدر حضورش را بدانم و با سخت گرفتنِ بیجا، از بودن دلزده اش نکنم! 

Designed By Erfan Powered by Bayan