اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

درخواست نامه

احیاناً اگر دوست معماری از اینجا می گذرد، تقاضا می کنم بهترین و موثرترین و خواستنی ترین(صفت آخری خیلی مهم است!) کتابی که در این زمینه خوانده است را به من معرفی کند.

بُنِ شادی

نمایشگاه کتاب امسال یک کِیفِ دیگری دارد، چون من علاوه بر بُنِ خرید کتاب خودم، بُن همسر را هم از ایشان هدیه گرفته ام، و این هدیه صرفاً جهت خوش خوشانِ دل کوچولوی من است که امسال عجیب ذوق کتاب خریدن دارد!

قضاوت های عجولانه

عادت ندارم برای آدمها از زندگی خصوصی ام صحبت کنم. دوستان نزدیکم چیز زیادی درباره ی زندگی ام نمی دانند. فامیل و نزدیکان هم اگر چیزی بدانند، از مادرم شنیده اند. من همیشه در جواب چه خبر؟ به گفتن «سلامتی» اکتفا می کنم. گاهی دلم می خواهد چیزی بگویم. ولی قضاوت آدم ها و نتیجه گیری بی معطلی شان بازم می دارد.

یادم هست اوایل ازدواجم، یک بار در پاسخ یکی از دوستان مجردم که پرسیده بود: "متاهلی چطوره؟" ساده گفته بودم: "خدا رو شکر، بالاخره هم خوشی داره، هم ناخوشی." برداشتِ او ولی بیرحمانه بود. فکر کرده بود: "من همسرم را دوست ندارم!" به همین راحتی. این را خیلی بعدتر به من گفت.

تأثیر تأیید خانواده

به مناسبت سالگرد عقدمان، یک ساعت دیواری خاتم، به او هدیه دادم. خوشحالی اش در لحظه آنقدری نبود که خوشحالم کند. ولی بعدتر که هدیه ام را به خانواده اش نشان داده بود و آنها خیلی از سلیقه ام استقبال کرده بودند و به خاطر حسی که این صنعت هنری گرانبها به اتاق همسرم بخشیده بود، ابراز رضایت و محبت کرده بودند؛ خوشحالی همسرم بخاطر دریافت هدیه ی خاتمش تازه تبلور پیدا کرد!

باران

باران همه چیز را زنده می کند. مثلاً شوقِ خانه داری مرا...
Designed By Erfan Powered by Bayan