اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

غم های دیگر

جمعه باید کار خودش را بکند، غم دیده و اشک آلود از حال آدم بگذرد و دلتنگی ها را در دلمان دوره کند. هرچه آدم بخواهد خلاف آمدِ عادت، جمعه را سرخوشانه طی کند، نمی شود. تهش یک طعم گسِ ناخوش است که گلوی آدم را تلخ می کند و بغض می نشاند. دارم با جمعه ام کلنجار می روم. ولی دریغ، که حریفم قَدَر و پر زور است. 

اصلاً نقیضِ فرضیۀ بی خیال کنندۀ من که "همه ی ناراحتی ها باید ریشه های هورمونی داشته باشد"، همین جمعه  های بیخودی پریشان است ...

اعصاب ندارم!

فکر کردن به برگزاری مراسم عروسی برایم استرس زاست. هیچ وقت هم در زندگیم رؤیای لباس سفید پوشیدن نداشته ام و ندارم. الان فقط دلم می خواهد خیلی راحت و بی دردسر، با وسایل قشنگ و جدید، برویم به خانه ی مشترک خوشبختی مان. کاش بزرگترها راضی بشوند، فعلاً و در این مقطع زمانی که درس و کار همه ی وقتمان را به خودش اختصاص داده، قید مراسم عروسی را بزنیم و سریع تر مستقل شویم!

آرام دل کو؟

غم نیست. یک حسِ ساکت و منزوی و زانو بغل گرفته است که گاهی نفس تازه می کند و خیز برمی دارد، می خزد و قلب آدم را در چنگ می گیرد. یک حسِ خفته ی ناخوش، که همیشه درون سینه دارمش و هربار که سر باز می کند، از خود می رانمش. ولی هست. این حسِ تلخ، همیشه هست و گاهی واقعاً به تنگم می آورد... دارم فکر می کنم نکند دور مانده ام از او، که آرام دلم نیست... که آرامش دلم همیشگی نیست...

دل باید تنگ باشد.

با دلتنگی هایمان انس گرفته ایم. جوری که آتش نهفته در دلمان را، که تا گلو زبانه می کشد و کلماتِ نگفته را که در دهانمان می سوزد و خاکستر می شود، دوست می داریم. با دلتنگی هایمان خوشیم و در یافته ایم سجاده ی وقت غروب، لطف عزیزی دارد؛ با حالتِ دلتنگی. 

با رویکرد انتقادی*

آدم خودش مقصر است که وقتی همکلاسی پسر سابقت را بعد از مدتها اتفاقی می بینی، طرف درمی آید با کنایه می گوید: "اشکالی نداره سلام علیک کنیم، حالا که ازدواج کردی؟" و آن یکی دوستِ دخترِ همراهت لبخند معنی داری می زند. آدم خودش مقصر است که زبان بعضی ها دراز شده. آدم خودش مقصر است که پسرها گستاخ شده اند و حد خودشان را نمی دانند.

آدم خودش مقصر است که همکلاسی پسرِ جدیدت، شماره ات را می گیرد که اگر احیانا سوال درسی برایش پیش آمد، زنگ بزند، ولی بعدتر ذهنیات مسخره و موهوم خودش را برایت اس ام اس می کند و حرفهای بی سر و ته می زند و اصلا درکی از تعهد و تاهل ندارد.

آدم خودش مقصر است که یکی بواسطه ی ازدواجت و تعلق خاطرت به همسرت، فاصله می گیرد و یکی به هوای اینکه متاهلی و احیاناً خیال برت نمی دارد، نزدیک می شود. آدم خودش مقصر است که به دو دوره ی قبل و بعد از ازدواج دسته بندی میشود.

آدم خودش مقصر است یا این اشکال جامعه ی ماست که هرکسی به خودش اجازه می دهد محتویات خراب توی ذهنش را خیلی راحت روی دایره ی روان دیگری بریزد و از ماجرا بگریزد؟

* جهت تخلیه ی افکار منفی مزاحم.

Designed By Erfan Powered by Bayan