اتاقی برای دو نفر

جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.

بی اعتباری

وقتی حالم گل و بلبل نیست، از قشنگ ترین لحظات زندگیمان هم بنویسم، چنگی به دل نمی زند. آمدم، کلی نوشتم. ذوق ِ در لحظه هم کردم. ولی دست آخر همه را در یک حرکت، پاک کردم و رفت!
امروز، برچسب دلبرانه ای نمی زند به این دفتر. من حالم سنگین است. از تلاش های نتیجه بخشم، پرت شده ام به دست و پا زدنهای بیخودی. ناشکری نمی کنم خدا، پس گردنم نزن.
باید کار مناسبی پیدا کنم، بی کار بودن از عزت خودم پیش خودم کم کرده. از این پروژه به آن پروژه، چانه زنی های چند مدت یک بار هم که اثر نمی کند بر این حال خراب. نمی دانم، فقط اینکه آدم قبل هرکسی باید برای خودش اعتبار قائل باشد. من از اعتبار خودم افتاده ام.

لبخند تو در باد

کانال­ها را آنقدر بالا و پایین کرده ­ام تا توی یکی از شبکه ­ها علیرضا قربانی بخواند. دراز کشیده ­ام پای پنجره. برگ های سبز چنار سی سالۀ کوچه در باد می تابند. دراز کشیده ­ام و فکر می­ کنم؛ دیشب بود که برایت اس ام اس زدم "دلم خیلی برایت تنگ شده". تنگ هم شده. از آن دلتنگی ها که خیالم را به تجسمِ گرمای کاملِ آغوشت می کشاند.

قبلاً گفته ­بودم صبح ­ها که بیدارت می­ کنم و چشمهای نیمه ­بازت می ­خندند، از وسعت خواستن تو به لرزه می ­افتد اندامم؟ گفته بودم. و تو خندیده بودی. دستپاچه ­ام امروز... در این نیمۀ متروک هفته، در این ظهر خلوت خانه، در پشت شیشه­ ها؛ طرح لبخند چشم تو که با باد می­ پراکند، دیدارِ مرا با درخت سی ساله، میسر نمی کند...

کیفیت بی نام

  - دلم داره ضعف میره برای برادرزاده م(اسمشو گفتم). تو دلت برای خواهرزاده ت(اسمشو گفتم) تنگ نمیشه؟

 + نه.

  - چرا؟

 + چون بهش فکر نمی کنم. (یعنی سعی می کنه که بهش فکر نکنه تا دلش تنگ نشه.)

- پس میشه که دلت برای منم تنگ نشه؟ (با حالت افسردگی، نه با خشونت!)

+ نه نمیشه!

 - چرا؟

 + چون نمی تونم به تو فک نکنم...

با زمینه ی آواز ِ فریاد شجر.یان

   "خانه حرم خانواده است و قلمرو حکمروایی زن که مرد در آن قلمرو، میهمانی بیش نیست. وانگهی شکل مربعش با قانون نکاح در اسلام که به مرد اجازه می دهد تا چهار زن به عقد ازدواج خود درآورد، به شرط رعایت عدل و انصاف در میان آنان، مطابقت دارد."

 بله. این است آنچه جناب تیتوس بورکهارت* در کتاب هنر مقدس(اصول و روشها)شان در باب فلسفۀ اسلامی چهاردیواری هایمان بلغور فرموده اند. با تقدیم ادب و احترام.


* تکنه هم اینجاست که اگر مستندات بورکهارت سویسی تبارِ متولدِ فلورانس را هم سند قرار ندهیم، چه کس دیگری داریم که در حکمت. هنر. اسلامی به او استناد کنیم؟!


آدم گاهی فراموش می کند.

آمدم گلایه کنم. بنویسم امروز خیلی مزخرف بود. بنویسم اندوه مثل عکس برگردان چسبیده بود به پیشانیم و کنده نمی شد. اعصابم به هم ریخته بود. هیچ کار درستی نکردم و... ولی پشیمان شدم. می نویسم: امروز خوب بود. دست بود، پا بود، زبان بود، گوش بود، چشم بود، قلب بود،...، همه بودند، فقط من همه ی این ها را (کمی) یادم رفته بود...
Designed By Erfan Powered by Bayan