اگر امتحان نداشتم، الان مشغول چیدن خانهام بودم. فکرش ولی در خواب و بیداری مشغولم کرده است!
- شنبه ۲۷ دی ۹۳ , ۰۸:۲۶
جایی برای حرف های امروز، که دیروز و فردا تکرار نمی شوند.
اگر امتحان نداشتم، الان مشغول چیدن خانهام بودم. فکرش ولی در خواب و بیداری مشغولم کرده است!
کِی یاد میگیریم پیش از آنکه انتظارِ رفتار خوب از دیگران داشته باشیم، خوب رفتار کنیم؟*
* با خودمم.
دیروز از یک بحث چیپِ بیثمر بخاطر ترافیک کاریام به سادگی گذشتم. توضیح دادم که حوصلهاش را ندارم چون به اندازهٔ کافی گرفتارم. بعدتر که خودم را رها شده و راحت دیدم، فکر کردم چه خوب است که آدم برای بحثهای صد تا یه غاز فرصت نداشته باشد. چه خوب است که خودش را معطلِ هر جریانی نکند. آدم باید اندکی خودش را بگیرد. باید مدیر کلی زندگی کند؛ باید برای خودش منزلت قائل باشد؛ آنطور که هر خیال خامی گمان نبرد میتواند بدون اذن دخول خودش را به اتاق شخصیمان پرتاب کند و تا دیر در گوشهٔ ذهنمان باقی بماند.
*سعدی
جدیداً یک فکرهایی میآید توی سرم. مثل فکر بچه!
وقتی خشمگین میشوم. وقتی به موضوعی بدبینم. وقتی تمایلی به نوعی از گناه درونم ایجاد میشود. وقتی توی نمازهایم غفلت میکنم. وقتی کجخلق و ناسپاسم. وقتی همسرم را ناراحت میکنم. همهٔ این وقتها فکر بچه مرا از مسیر منحرفم خارج میکند. فکر بچهای که دوست دارم وارسته و آراسته باشد. فکر بچهای که جهانش را بهتر کند. فکر او که امروز نه، ولی شاید چندین سال دیگر داشته باشمش، نجاتم میدهد.