داریم کمکم انتظاراتمان را در یک زندگی مشترک، در نشستهای دو نفره، برای هم مطرح میکنیم. وضعیت بامزهای است. یکی از انتظارات جالب آقای خانه این بود که من دختر مرتبی! باشم و وقتی باد شدید میآید(مثل همین باد و رگبارهای بهاری اخیر تهران)، رضایت بدهم که پنجرههای خانهمان را ببندیم و از ورود گرد و غبار به داخل خودداری کنیم. که این مورد با مقاومت شدید بنده مواجه شد؛ چون اصولاً من علاقهٔ خیلی زیادی به درکِ مستقیم اتفاقاتِ آسمان دارم و بستن پنجره در حالی که برخلاف شرایط معمول، باد میوزد، یعنی محروم کردن من از یکی مهمترین لذتهای زندگیام، و این خیلی نامردی ست. خلاصه که هی از آقا اصرار که فقط تا وقتی خاک بلند میشود، پنجره را ببندیم، باران که زد، باز کنیم؛ هی از من انکار و اشک و آه و فغان که این خیلی توقع بیجا و بی ذوقانهای! است.
- چهارشنبه ۷ خرداد ۹۳ , ۱۲:۵۶